بدون عنوان
نصف شب بود باصدای سهند از خواب بیدار شدم گریه کرد و تو همین حال استفراغ کرد ( گلاب به روتون )من و بابا سعید زود سهند رو رسوندیم دکتر و آقای دکتر ٢ تا آمپول نوشت و یه قطره گفت اگه خوب نشد دوباره بیارید . ولی انگار سهند خوب شدنی نبود اون روز ا غروب ٣ بار دکتر بردیم باز خوب نشد دست آخر روز دوشنبه بستریش کردیم .
آخ سندی بیچاره من
ولی مگه سندی من یه جا بند میشد .
و دل تنگی سهند شروع شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی